جدول جو
جدول جو

معنی قلعه کوکه - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه کوکه(قَ عَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 2500گزی باختر مهاباد و 20هزارگزی باخترشوسۀ مهاباد به سردشت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری سالم است. سکنۀ آن 144 تن است. آب آن از رودخانه آواجیر و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل بفاصله یک هزارگزی به نام قلعه کوکه بالا و پائین مشهور است. سکنۀ قلعه کوکه پائین 97 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلعه کوب
تصویر قلعه کوب
کوبندۀ قلعه، توپی که با آن قلعه را کوبیده و منهدم کنند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ عَ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقع در 42هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 240 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و جاجیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنین از طایفۀ درویش سادات وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ کِ)
ده کوچکی است از دهستان بافت بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 58هزارگزی جنوب بمپور، کنار راه مالرو چانف به لاشار. سکنۀ آن 25 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سِ گُمْ بَ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 7500گزی جنوب باختری سردشت و 7هزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و جنگلی و معتدل سالم است و سکنۀ آن 108 تن است. آب آن از رود خانه سردشت و محصول آن غلات، توتون، مازوج، کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نُ کَ)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 42هزارگزی شمال باختر فهلیان و شمال خاوری کوه انا. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 352 تن است. آب آن از چشمه و رود خانه تنگ شیب و محصول آن غلات، برنج، و مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغبانی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ کُ نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 6هزارگزی شمال شهر کرمانشاه کنار رود خانه قره سو. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 220 تن است. آب آن از قنات و رود خانه قره سو و محصول آن غلات، حبوبات، سبزی، چغندرقند، لبنیات، بستان کاری و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در تابستان از طریق چاله اتومبیل میتوان برد. این ده در آمار جزء دهستان میان دربند منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ کُ نَ)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، واقع در 56هزارگزی شمال خاوری کدکن و 3هزارگزی خاور شوسۀ مشهد به زاهدان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 212 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری قلعه کلات مرکز دهستان و 43 هزارگزی شمال شوسۀ بهبهان به آرو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 115 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پشم، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایعدستی زنان قالی و قالیچه بافی و جوال و پارچه بافی است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ دشمن زیاری می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عِ کَ رَ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 68هزارگزی شمال باختری مشهد و 5هزارگزی شمال شوسۀ مشهد به قوچان. موقع جغرافیایی آن جلگه ومعتدل است. سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ کَ)
دهی است از دهستان خسویه بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 63هزارگزی جنوب داراب و کنار رود خانه عکس رستم. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 123 تن است. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن غلات، پنبه، حبوبات و خرما و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
قلعه کوبنده.
- توپ قلعه کوب، توپی که قلعه ها را ویران سازد
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلعه کوبی
تصویر قلعه کوبی
تخریب قلعه بوسیله قلعه کوب
فرهنگ لغت هوشیار
کوبنده قلعه خراب کننده دژ: بتدارک ریختن توپ قلعه کوب و سایر لوازم امر شاهانه جاری گردید، توپی که بدان قلعه را منهدم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی